کد مطلب:26952
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:18
منظور از كلاه شرعي در مسائل ديني چيست؟
ما وظيفه داريم، طبق احكام الهي عمل كنيم. گاهي به ناچار در شرايطي قرار ميگيريم كه نميتوانيم به حكمي عمل كنيم; در اين موارد، شارع مقدس براي مخالفت نكردن با آن حكم و رهايي از ارتكاب گناه، راهحلهايي قرار داده است، به اين راهحلها، حيلة شرعي گفته ميشود، كه در واقع، موضوع تغيير ميكند. مانند اجارة منزل. از آنجا كه پرداخت اجارة منزل براي مستأجر مقدور نيست و به خانه نياز دارد، براي كم شدن مقدار اجاره، پولي را به عنوان رهن، به صاحبخانه ميدهد، كه تصرف در خانه و نشستن در آن، ربا محسوب ميشود. براي رهايي از ربا ـ كه يكي از گناهان بزرگ است ـ يك راهحل وجود دارد و آن اين است كه در ضمن عقد اجاره، صاحبخانه، به صورت شرط ضمنالعقد، شرط ميكند كه مستأجر، مبلغ معيّني تا مدّت معين (مثلاً يك سال) به او قرضالحسنه بدهد.(ر.ك: استفتاآت امام خميني، ج 2، ص 136، دفتر انتشارات اسلامي.)
امّا اگر شخصي بخواهد با تغيير چهرة صوري گناه و دگرگون كردن ظاهر آن، مرتكب گناه شود و گناه را توجيه نمايد، چنين كاري، كلاه شرعي است و صحيح نيست; زيرا چهرة واقعي گناه هرگز با دگرگون ساختن ظاهر آن، تغيير نميكند. حرام، حرام است، چه صريحاً انجام گيرد و چه زير لفافههاي دروغين و عذرهاي واهي.
در قرآن كريم هم به راهحل براي مخالفت نكردن با حكم شرعي اشاره شده است و هم به كلاه شرعي.
اوّلي در داستان حضرت ايّوب اشاره شده است. آن حضرت در هنگام بيماري، تخلّفي از همسرش ديد و سوگند ياد كرد كه هرگاه قدرت يافت يك صد ضربه يا كمتر بر او بزند، پس از بهبودي ميخواست به پاس وفاداريها و خدماتش او را ببخشد; ولي مسألة سوگند در ميان بود. خداوند براي اينكه حضرت ايّوب با سوگند مخالفت نكند و همسرش را هم نزند، راهحلّي به او نشان داد و به او فرمود: وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِّهِي وَ لاَتَحْنَث...;(ص،44) و ]...به او گفتيم[ بستهاي از ساقههاي گندم ]يا مانند آن[ را برگير و به او ]همسرت[ بزن و سوگند خود را مشكن...(ر.ك: تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 17، ص 210، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت / تفسير نمونه، آيتاللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 19، ص 298 ـ 300، دارالكتب الاسلامية.)
دومي در داستان بنياسرائيل و حضرت موسي اشاره شده است. عدهاي از بنياسرائيل در ساحل يكي از درياها زندگي ميكردند. خداوند براي امتحان به آنان دستور داد، صيد ماهي را در روز شنبه ـ كه روز تعطيلي بود ـ ترك كنند. در روز شنبه ماهيهاي بيشتري روي آب ميآمدند. آنان براي آنكه، به خيال خودشان، هم روز شنبه صيد نكرده باشند و هم بتوانند ماهيهايي كه روز شنبه روي آب ميآيند، بگيرند، در كنار دريا حوضچههايي ترتيب دادند و راه آنها را به دريا گشودند. روزهاي شنبه راه حوضچهها را باز ميكردند و ماهيهاي فراواني همراه آب وارد آنها ميشدند و به هنگام غروب كه ميخواستند به دريا بازگردند، راهشان را محكم ميبستند، سپس روز يكشنبه آنها را صيد ميكردند و ميگفتند: خداوند به ما دستور داده، ماهي صيد نكنيد، ما هم صيد نكردهايم، بلكه تنها آنها را در حوضچهها محاصره نمودهايم. خداوند چنين كاري را فسق ناميده است....كَذَ َلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُون(اعراف،163) اين داستان در آيههاي 163 تا 166 سورة اعراف، آية 65 سورة بقره و آية 154 سورة نسأ اشاره شده است.(ر.ك: تفسير الميزان، ج 8 ، ص 294 / تفسير نمونه، ج 6 ، ص 417 ـ 428.)
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.